این اشک من از چشمه ی آن زخم قدیمی است که جاریست... این یاد من و نگاه سردت به دل تب زده ی من شده آتیش فلانی ....! جرم من بارش این خاطره ها برسر، پیکر این کویر ِخشک و خالی ِ هوای ِ تو بوده و هست به چه حقی؟ به چه جرمی؟ عرصه ی خاطره را به روی من می بندی...؟!
چه احمقانه می رسم به دست های خیس تو به چشم های شاعر و نگاه دل نویس تو چه پر دروغ می رود ، از این افق نگاه تو چه ساده می شوند باز دروغ ها رئیس تو مرا به بی نگاهی ات اسیر می کنی و من کلافه ام دوباره از صدای هیس هیس تو چه شعر ها که گفته ام برای چشم های تو برای بی خیالیت و سایه ی خسیس تو چه فایده که گوش تو ندیده شعرهای من تو شاعر دروغ ها ؛دروغ ها انیس تو چه احمقم به دام تو ، چه احمقانه خام تو دروغ ها به کام تو ، زبان دروغ ریس تو
.... دوباره می نویسمت ولی نه خیس و ماندنی دوباره می نویسم از دوروئی سلیس تو
لبانم دروغ میخندند ، دروغ می گویند ، دروغ می بوسند
دستانم دروغ می نویسند ، چشمانم دروغ می بینند
پاهایم دروغ راه می روند ، گوش هایم دروغ می شنوند
اما تنها بوی تو حقیقت است
چقدر حرف هست و من...
فقط “سکوت” می کنم !
آمدنت را سکوت کردم
داشتنت را سکوت کردم
رفتنت را سکوت کردم
انتظار بازگشتت را هم ..............
.
.
.
حالا نوبت توست :
(( باید در سکوت به تماشا بنشینی سوختنم را )) !!!
“خداحافظ” آخرین کلامی بود که از تو شنیدم !
و باز قصه ی تلخ جدایی و آن راه بلند که تو را از خلوت من می ربود …
آسمان می گریست
شیشه ها می گریستند و من مبهوت رفتنت !!!
در پس شیشه های مه آلود بغض دردناکم را بلعیدم
دیوانه وار گریستم
و تو را بدرقه کردم …
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
بگذار تا بگويم
تقدير لا
اباليست
و آدرس
honor.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.